babake khoramdin

BOOK

Home
HAGHIGHATE TARIKH
BOOK
Favorite Links
Contact Me
Family Photo Album
My Pets
Vacation Photo Album
My Resume
New Page Title

sarnevesht-e- iran

Workshop Schedule
Monday
10:00am - Landscaping: How To
Tuesday
10:00am - Intro to Gardening
Wednesday
10:00am - Selecting Plants
Thursday
10:00am - Landscaping: How To
Friday
10:00am - Selecting Plants

Favorites

دوست داشتم عنوان این مبحث  رابگذارم "زن ازدیدگاه تشیع"اما منصرف شدم  چون دیدم همه روایاتی که کتب ما نقل کرده اند به رسول اکرم-صلی الله علیه وآله -وامیرالمومنین  وامام صادق ودیگر ائمه -علیهم السلام -نسبت داده شده است بنابراین نخواستم که آنهامورد طعن قرارگیرند چونکه درروایات آنقدر زشتی وکثافت بچشم میخورد که حتی فردی از ما حاضر نیست انرابرای خودش روادارد چه رسد به اینکه  اینگونه  سخنان   زشت رابه پیامبرگرامی-صلی الله علیه واله-وائمه اطهار-علیهم السلام-نسبت داده شود؟!

از صیغه  یا ازدواج موقت بسیاراستفاده سوءبه عمل آمده واز این راه بدترین  اهانتها به زن رواداشته شده  است لذامی بینیم که خیلی ها خواهشات  خودشان رادرزیر پوشش  ازدواج  موقت!وبه اسم دین!ارضا می کنند  گویا به گمان خودشان به این ایه  کریمه عمل می کنند که(فما استمعتهم  به منهن  فآتوهن اجورهن فریضه)           ( النساء۲۴.)

روایات زیادی درترغیب  صیغه آورده اند  وپاداش وثواب !بسیاری جعل کرده اند وبرای  کسیکه به آن عمل نکندعذاب وعقوبت !سختی درنظر گرفته اند بلکه چنین شخصی رامسلمان بحساب نمی آورند!ملاحظه فرمائید:

شرط ایمان!: 

صدوق  ازامام جعفر صادق -علیه السلام -روایت می کند که فرمودند:(ان المتعه دینی ودین  آبائی فمن عمل بها عمل بدیننا ومن انکرهاانکر دیننا واعتقد بغیردیننا)یعنی صیغه  دین من و دین پدران  من است   کسیکه به ان عمل کند به دین  ما عمل کرده  وکسیکه  آنرا انکار کند دین مارا انکار کرده  وبه دین دیگری غیرازدین ما معتقد شده است "(من لایحضره الفقیه۳/۳۶۶.)

ملاحظه فرمایید که بنابراین  روایت هرکس متعه نکندیاآنراقبول نداشته باشدکافراست!

ثواب صیغه

ازامام صادق-علیه السلام-پرسیده شد:آیا صیغه ثواب دارد؟فرمود"اگرمقصودش ازان رضای خداباشد درازای هرکلمه ای که بااوصحبت کند یک نیکی برایش  نوشته  می شود  وهرباریکه  به او نزدیک  شود خداوند گناهی راازاومیبخشد وهرگاه غسل کند به اندازه قطرات آبیکه بربدنش ریخته خداوند گناهانش رامی آمورزد"                            ((من لایحضره الفقیه۳/۳۶۶))

پیامبر خدا-صلی الله علیه وآله فرمودند!:(من تمتع بامراه مومنه  کانما زارالکعبه سبعین مره)"کسی که یک مرتبه با زن مسلمانی صیغه کند گویاهفتادمرتبه خانه کعبه رازیارت کرده است!دقت کنید  آیا واقعایک مرتبه صیغه کردن ثواب هفتادزیارت کعبه رادارد؟!

پیامبراسلام -صلی الله علیه واله -فرمودند:(منتمتع مره امن من سخط الجبار)"کسی که یکبارصیغه  کند باابرارمحشورمیگردد وکسیکه سه بار صیغه کند دربهشت دوشادوش من خواهدبود"((من لایحضره الفقیه۳/۳۶۶.))

ارتقاع درجه!:

آقای فتح الله کاشانی درتفسیر منهج الصادقین از پیامبر-صلی الله علیه واله -روایت می کند که فرمودند کسی که یک مرتبه صیغه کند به مقام امام حسین -علیه السلام-میرسدوکسی که دومرتبه صیغه کند به مقام حضرت امام حسین -علیه السلام - می رسد  وکسیکه  سه مرتبه صیغه کند  به درجه  مولا علی -علیه السلام - می رسد وکسیکه چهارمرتبه صیغه کند به درجه من می رسد ".

دقت کنید که طبق این روایات  اگر یک انسان پلیدی یک مرتبه صیغه کند ارتقاءدرجه  میکندوبه مقام شامخ  امام حسین می رسد  واگر  دوبار  سه بار وچهار بار صیغه کند به ترتیب  درجات امام حسین امام علی ورسول اکرم -صلی الله علیه واله- راکسب می کند؟!آیا مقام ومنزلت  رسول اکرم  وائمه اطهار تا این حد اسان است که  با چنین فعل پستی !بدست اید؟!حتی اگر این صیغه  کننده از نظر ایمانی  به مرتبه  بلند ی رسیده باشد  آیا ممکن است  درجه او به امام حسین  یابرادریا پدر یا جدبزرگوارش برسد؟! منزلت  رسول اکرم -صلی الله علیه وآله -وائمه اطهار-علیهم السلام بسیار بالاتر وارزشمند تر ازآن است  که کسی بتواند بهآن دسترسی پیداکند هرچند که از نظر ایمان وعمل ترقی کند.حتی صیغه  کردن بازنان هاشمی یعنی زنان ال بیت -علیهم السلام-راجایزشمرده اند!((تهذیب طوسی ج۲/۱۹۳))

خوب دقت کنید  زنان هاشمیکه  سلاله طاهره  نبوت واز اهل بیت پیامبر-صلی الله علیه واله-هستند از این هجوم محفوظ نمانده اند درحالیکه  بعیداست اهل بیت به چنین عمل زشتی تن دردهند.

آقای کلینی صیغه کردن راحتی برای یک بارمضاجعت!نیز جائزشمرده است.((فروغ کافی ج۵/۴۶۰))

سن صیغه:

این راهم بدانیدکه برای زن صیغه شونده شرط نیست که به سن بلوغ رسیده باشد بلکه  دخترده ساله !رانیزمی توان  صیغه کرد!.

ازامام صادق علیه السلام پرسیده شد :دخترکوچک راهم می توان صیغه کرد؟فرمودند"بله مگر اینکه خیلی کوچک باشد  که فریب بخورد  پرسیده شد درچه سنی فریب نمی خوردفرمود  در ده سالگی."   ((فروع کافی۵/۴۶۳))و((تهذیب۷/۲۵۵))

دراین روایت که به امام صادق -علیه السلام -نسبت داده  شده  حداقل سن صیغه ده سال درنظر  گرفته  شده  ولی بنده می گویم بعضی ها معتقدندکه دختر شیرخوار!رانیز می توان صیغه کرد!.

فتوای امام خمینی(ره) امام حتی صیغه کردن  بادختر شیرخوار رانیز جایز می دانستند  لذا فرموده اند  اگر دختر شیر خواری رابغل کند یا داخل رانهایش  بگذارد!اشکالی  ندارد!!:.((تحریرالوسیله ج۲مساله۱۲)

 

 

 

 

 

پس هرمسلمان  عاقلی به درستی میداند که صیغه  حرام است وبدلیل مفاسد ومضرات بسیاری که درپی دارد وبه دلیل مخالفتش باقران  وسنت وسیرت واقوال ائمه اطهار-علیهم السلام- به هیچ عنوان  قابل تحمل وتوجیه نیست باتوجه به آنچه  عرض کردیم  نصوصی که  گویا از فضائل !وثواب!متعه  سخن  می گویند همه جعلی وقلابی است که هیچ ارزش شرعی نمی تواند داشته باشد  چونکه باصریح قران وسنت رسول اکرم -صلی الله علیه واله- وعمل ائمه اطهار-علیهم السلام-وعقل وفطرت  سالم  تضاد اشکار دارد وپیامدهای  زشت وبشماران که  به بعضی ازآنها اشاره کردیم فقط تصور آن برای نفرت وانزجارازچنین عمل پلیدی !کافی است.دین اسلام آمده است که به فضائل ترغیب کند  واز رذایل بازدارد  ومصالحی  که زندگی  انسانها براساس آن استوارگردیده  ورونق می یابد راترسیم وتقویت کندوصیغه بدون شک نه تنها  برقیام وتوانمندیی پایه های زندگی  کمک نمی کند که آنرا سست تروناتوان ترمی کند وبرفرض اگریک مصلحت آنی برای یک فردتامین کند مفاسد بیشمار دیگری راپدیدمی آوردکه پیامدهای منفی ان  کل جامعه رادچار سستی وورشکستگی می گرداند.

حدیث بخوانیم:

مثلا طوسی روایت می کند که از امام باقر-علیه السلام-پرسیده شد (الرجل یحل لاخیه  فرج جاریته؟قال نعم لاباس به له مااحل له منها)آیا ممکن است کسی فرج کنیزش رابرای برادرش  حلال کند ؟ فرمودند بله اشکالی ندارد هرچه برای او ازان حلال بوده برای برادرش نیز حلال است".((الاستبصار۳/۱۳۶))

کلینی وطوسی از محمد بن مضارب روایت می کنند که گفت امام صادق- علیه السلام-به من فرمود ند:(یامحمد خذ هذخ الجاریه  تخدمک وتصیب منها فاذاخرجت فارددهاالینا)"یعنی  این کنیز  دراختیارتوباشد  هم خدمت ترامی کند وهم خودرابااوارضامی کنی!هروقت خواستی بروی اورابه مابرگردان!".((فروع کافی۲/۲۰۰وکتاب استبصار۳/۱۳۶))

شما اختیاردارید:

اگر همه انسانها ی روی زمین  جمع شوند وقسم بخورند  که امام باقر وامام صادق-علیهما السلام-چنین چیزی گفته اند  من یکی باور نمی کنم  ائمه اطهار  بسیار عزیزتروشرافتمندتروبزرگوارتر از انند که چنین چرندیات باطلی برزبان آورند  یا چنین عمل زشتی را که بااخلاق اسلامی وفطرت سلیم بشری منافات داردجایزبشمارند وتوجیه کنند این کارعین دیوثی وبی ناموسی است آن ذوات مقدس-علیهم السلام-که علمشان  راازسرچشمه نبوت  فراگرفته اند  مگر ممکن است چنین چرت وپرت هایی معاذالله ازانان صادر شود؟!نسبت دادن هرسخنی به آنان  بمثابه  نسبت دادن به رسول اکرم-صلی الله علیه واله - است  ونسبت دادن به سخنی به رسول اکرم  بمثابه تشریع الهی است یعنی این تشریع خداوند است؟!خدیا  به تو پناه می جوییم واز این گونه افتراءات ودروغهای مقدس مآبانه  بیزاریم !.

درسفری که به هند  داشتیم وملاقاتهایی که با علمای بزرگ شیعه بویژه آقای  نقوی انجام دادم  گروههای  زیادی راازنزدیک دیدیم ومطالعه  کردم هندوها  سیکها گاوپرستان ودیگر پیروان ادیان باطل وبت پرستی  درهیچ دین باطلی ندیدم  که چنین عمل  زشتی را برای پیروان خودش  مجاز بشمارد!پس چگونه  ممکن است که اسلام بعنوان آخرین وکاملترین  دین  آسمانی چنین عمل پست وضد اخلاقی ای که باابتدائی ترین مبادی اخلاق منافات داردبرای پیروانش جایزبشمارد؟!

مشروعیت لواط!:

قضیه تا همین جا تمام نمی شود لواط رانیز جایز شمرده اند وروایاتی نیز بافته وبه اهل بیت  علیهم السلام منسوب کرده اند .طوسی از عبدالله بن  یعقوب  روایت میکند  که" از امام صادق-علیه السلام- پرسیدم اگر مردی از"دبر" بازن نزدیک شود چه حکمی دارد؟!فرمودند(لاباس اذارضیت)"اگر زن  راضی باشد اشکالی ندارد! گفتم پس  معنی ایه کریمه(فاتوهن  من حیث امرکم الله )چیست؟ فرمودند:" این درصورتی است که فرزند خواسته باشید فرزند از جایی بخواهید  که خداوند به شما دستورداده است  لذاخداوند می فرماید (نساءکم حرث لکم  فاتوا حرثکم انی شئتم) ((بقره/۲۲۳))

قوت استدلال!:

طوسی از موسی بن عبدالملک از مردی روایت می کند  که گفت "ازامام رضا -علیه السلام- پرسیدم  که اگر مردی از عقب دردبر زن به او نزدیک  شود چه حکمی دارد ؟:(احلتها ایه  من کتاب الله)"ایه ای از  از کتاب خدا  آنرا حلال  کرده است "از قول لوط علیه السلام که فرمودند :(هولاءبناتی هن اطهرلکم) او می دانست که آنها فرج را نمی خواهند !.((الاس

؟!:ازامام صادق-علیه السلام-روایت است که رسول خدا-صلی الله علیه واله-تاصورت فاطمه را نمی بوسیدند نمی خوابیدند"حضرت  صورتشان را بین پستانهای او میگذاشتند "(وکان یضع  وجهه بین ثدییها!)            ((بحارالانوارمان  رابخوانیم تااینکه  بدانیم درحق بقیه اهل بیت- علیهم السلام- چه ظلمی رواداشته ! وذریه ءطاهره ی انان چگونه به شهادت رسیده اند وقاتل آنان چه کسانی هستند؟! عده زیادی  از انان درمناطق شیعه نشین  به دست خودشیعیان به شهادت رسیده اند  اگر ترس ان نبود که کتاب از حجم  تعین شده یزرگتر  شود  اسماءکسانی  که انانرا به شهادت رسانده اند  رادراینجا درج میکردم  ولی خواننده محترم  را به کتاب مقاتل الطالبین  اصفهانی  ارجاع  می دهم  چه او بقدر کافی بیان مطلب کرده است . درپایان  این مبحث  یاداورمی شوم  که امام محمد باقر وامام جعفر صادق -علیهما السلام- بیش ازبقیه مورد طعن و تمسخر قرار گرفته اند  واکثر مسائل  مانند تقیه و متعه  لواطت  بازنان  واعاره فرج وغیره  رابه انان نسبت داده اند درحالیکه ساحت مقدس انان بطور کلی از اینگونه افتراءات پاک است.

 

خاطرات يك زن ايراني، از زندانهاي رژيم اسلامي

 

در پادگان عشرت آباد

ساعت دوازده و نيم يكي از شبهاي احياء مرا به بازداشتگاه "پادگان عشرت آباد " انتقال دادند در آن جا كسي كه در آن زمان هنوز نامش را نمي دانستم انتظارم را مي كشيد و به مجرد پياده شدنم از پاترولي كه مرا اززنداني ديگر به آنجا آورده بود، به طرفم آمد و نامم را پرسيد، در جوابش گفتم : "يك زن آزاده ايراني" هنوز آخرين كلمه به پايان نرسيده بود كه با شيئي محكم بر سرم كوفت و من كه با چشمان بسته نمي توانستم موقعيت خويش را بشناسم بي اختيار روي زمين افتادم و او همچنان با آن شيع بر سرو بدنم مي كوفت و پس از چند دقيقه كه حسابي دق دلش را سر من خالي كرد بدون يك كلمه، كه چرا و به خاطر چه چيز آنهمه مرا كتك زده است، مرا به دست خواهران پاسدار داد كه سلولم را به من نشان دهند. و من كه مي دانستم جرم آزاده بودن، آنهم ايراني، در نزد  "تازي زادگان" بسيار بزرگ و سنگين است در دل بر بدبختي و نادانيش دل مي سوزاندم، و از اينكه او را تا به اين حد عصباني كرده بودم لذت مي بردم.

يك روز، صبح زود بازجويم به سراغم آمد و مرا يكراست به زير زمين بازداشتگاه " عشرت آباد " كه محل شكنجه بود برد و در يك چشم بهم زدن دستهايم را به دوطرف تخت و پاهايم را به پايين تخت بست. و بدون گفتن كلمه يي شروع به كابل زدن بر كف پاهايم كرد. نمي دانستم براي چه اينكار را مي كند كاملا گيج شده بودم و درد و شكنجه به حدي بود كه توان فكر كردن را از من گرفته بود و به تنها چيزي كه مي انديشيدم اين كه چگونه با فريادهايم دستپاچه اش كنم تا براي لحظه يي رهايم كند، يا به حرف بيايد و بدانم اين وحشي گري براي چيست.

نمي دانم پس از چه مدت بالاخره خسته شد و فرياد كشيد ? زنيكه كافر آن قدر ميزنمت تا يكراست از همين جا، به جهنم بروي. و من كه با اين شكنجه گر سابقه بسياري داشتم و او را به خوبي مي شناختم با صدايي كه از فرط شكنجه، گويي از ته چاه شنيده ميشد گفتم ? دروغ مي گويي! ناگاه دست از زدن برداشت و گفت حالا كارت به جايي كشيده كه به من مي گويي دروغ مي گويم. جواب دادم بلي! زيرا آنقدر كه گفتيد دوستدار من نيستيد كه در زير شكنجه مرا بكشيد. بلكه براي به جهنم رفتنم كاري خواهيد كرد كه من جور ديگري بميرم، تا  شما از رفتن به بهشت محروم نشويد. كابل را به گوشه يي افكند و واقعا از ترس اينكه من زير شكنجه نميرم تا راهي بهشت شوم و او از اينكه باعث بهشت رفتن زن كافري شده به جهنم برود مرا تا دو ساعت بعد به همان حال رها كرد و از زير زمين خارج شد.

در برگشتن مانند گذشته ساعتها به نصيحتم پرداخت و با حالتي شبيه به التماس از من مي خواست دست از افكارم بر دارم و به خط امام كه همانا راه گشاست بر گردم و خود را از آتش جهنم برهانم چرا كه آزاده بودن و ايراني زيستن به صلاح من نيست و حتما بايد يك مسلمان مؤمن باشم و او هم به همين جهت مرا شكنجه مي كند كه گناهانم پاك شود تا پس از آن بتوانم به بهشت بروم، و با آل محمد در يكجا زندگي كنم. افسوس كه از ترس نمي توانستم به او بگويم ا ي عرب زاده

من نه بهشتت را، ونه جهنمت را باور دارم، و تازه اگر هم باور داشتم، به خاطر اينكه با محمد و آلش ( دشمنان و ويران كنندگان سرزمينم ) زير يك سقف قرار نگيرم ترجيح مي دادم يكراست به جهنم بروم و فيض ديدار آنها را به تو ببخشم.

 اما متاسفانه با گفتن اين جمله كه خداي من نيك و مهربانست و مانند خداي شما " قاسم الجبارين " نيست. خداي من نه بهشت دارد و نه شكنجه مي كند. و با خداي تو كه بهشتش را با شكنجه به مردم وعده مي كند فرق دارد. خداي من به من مي گويد تو را تو شكنجه گر را با مهر ببخشايم در حاليكه خداي تو..... نگذاشت حرفم را تمام كنم لنگه دمپاييش را در آورد و آنقدر بر سرم كوبيد كه از گفتن حقايق پشيمان شدم.

در بند ٣ زندان اوين

" ناهيد " يكي از توابان، شبي در ميان جمع كوچكي از زندانيان گفت : من نسبت به اسلام مسئله پيدا كرده ام من به ميان حرفش رفتم و پرسيدم چرا؟ گفت : يكي از آيت الله ها ي بزرگ كه براي من قابل اعتماد است، مي گويد به زنان بايد احترام گذاشت و نيكي كرد زيرا آنها مادران مردان بزرگ دنيايند، و بهشت زير پاي مادران است. اما امروز يكي از برادران، ( پاسداران شكنجه گر ) كه او هم آدم مورد اعتمادي است مي گفت اولياي دين مي گويند به گفته زنان گوش ندهيد، حتي اگر شما را به راه صواب دعوت كنند. آخر اين چه تازينامه اي است كه هم سفارش به آزار مي كند و هم سفارش به احترام؟

در جوابش فوراً "نهج البلاغه" را از روي طبقه يي كه چند كتاب ديني در آن قرار داشت و نامش كتابخانه بود! برداشتم و خطبه هفتاد و نه كه در نكوهش زنان گفته شده را برايش باز كردم و چنين خواندم.

1، اي مردم زنها از ايمان و ارث و خرد كم بهره هستند، ،2 اما نقصان ايمانشان بجهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهاي حيص، ،3 و جهت نقصان خردشان آن است كه ( در اسلام ) گواهي دو زن بجاي گواهي يك مرد است، 4، و از جهت نقصان نصيب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان ميباشد، ،5 پس از زنهاي بد پرهيز كنيد، و از خوبانشان بر حذر باشيد، ،6، و در گفتار و كردار پسنديده از آنها پيروي نكنيد ( پيروي نكردن از آنان در معروف  " يعني گفتار و كردار پسنديده " آنستكه اگر آن معروف يكي از واجبات باشد شما آنرا بعنوان معروف بودنش بجا آوريد، و بنماياننيد كه ايتان بآن بجهت اطاعت و پيروي از آنها نيست، و اگر يكي از مستحبات باشد بجا نياوريد، زيرا بجا نياوردن مستحب بعنوان پيروي نكردن از آنان مستحب است، خلاصه در هيچ امري به گفتار وخواهشهاي آنان اعتنا ننمائيد ) تا در گفتار و كردار ناشايسته طمع نكنند ( و شما را بانجام آن وادار ننمايند ).

و پس از آن آيه سي و چهار از سوره چهار " تازينامه " را آوردم كه مي گويد مردان برتر از زنان هستند، چون الله آنها را برتري داده است. و يا زناني كه نا فرماني كنند كتكشان بزنيد.

آنگاه رو به او نموده گفتم : عزيز دلم، "برادر بازجو" درست گفته زيرا مسلمان تر از آن "آيت اله " مي باشد و به نظر من، آن آيت الله بيشتر ايراني است و گفتار نياكانش را باگفتار اسلام قاطي كرده در حاليكه از اسلام و مسلماني بي خبر است، فتواي مسلماني مي دهد و به اسلام چيزهايي را نسبت مي دهد كه صحيح نيست.

 شبي بياد ماندني بود، و از جمعي كه در آن گفت و شنود شركت داشتند جز شمار اندكي، حرف مرا نفهميدند، اما عده يي، بي صدا به دور نهج البلاغه گرد آمدند و تا پاسي از شب را با گفته هاي " علي ابر مرد تاريخ اسلام " و خون خوار ترين مرد تاريخ جهان گذراندند. اگر چه فردا صبح نحج البلاغه را در اطاق نيافتيم اما آنشب بچه ها از آن بسيار آموختند.

در بند ٤ اوين

در سالن پاييني بند چهار اوين، هر روز وقت نماز ظهر و شب، از زندانيان موج مي زد. و اين زندانيان كه اكثر آنها دختراني بين نوزده و بيست وهشت ساله بودند پس از پايان نماز ساعتها بر سر سجاده مي ماندند و مي گريستند. آن چنان گريه يي كه دل سنگ را هم مي سوزاند. هرگز هيچ يك از شما، بغير از كسانيكه خود شاهد بوده اند نمي توانند تصور كنند كه اين فرزندان آزاده ايراني كه از آغوش گرم و پر مهر خانواده بدور افتاده بودند، اكثرا مجبور به ترك درس و دانشگاه و يا كارهاي اجتماعي خويش، شده بودند يا از خانه و همسر و فرزندان بدور مانده بودند، چگونه از سر درد، نوميدي و غصه هاي بيحد زندان و شكنجه هاي وحشيانه فرزندان اسلام اشك مي ريختند و چسان خون جگر مي خوردند و قادر به هيچ گونه واكنشي هم نبودند.

يك شب به يكي از آنها گفتم چرا اينهمه، و با اين نا اميدي گريه مي كني؟ دنيا كه به آخر نرسيده است تا چند وقت ديگر آزاد مي شوي و به نزد همسر و فرزندانت بر مي گردي. نگذاشت حرفم تمام شود و گفت - خواهر خوبم من براي خودم اشك نمي ريزم بلكه براي آرزوهاي بر باد رفته ام گريه مي كنم، پدرم هميشه مي گفت به مادرتان احترام بگذاريد زيرا در تازينامه نوشته شده بهشت زير پاي مادران است. ولي تو خودت شاهدي اينها با ما كه زن هستيم و بسياريمان مادريم، چگونه رفتار مي كنند، چطور با دستهاي كثيفشان ما را به تختهاي شكنجه مي بندند و چگونه هنگام كابل زدن " الله و اكبر" مي گويند و با نام خدا آغاز به شكنجه مي كنند و با مدد گرفتن از " علي " كابل ها را يكي پس از ديگري بر پاهاي نازنينمان فرود مي آورند و آنها را از هم مي درند، من به راستي از " خدا " برگشته ام، مگر خدا نگفته به جنگ  ظالمان برويد و آنها را از اريكه قدرت بزير آوريد من لشكر شما را چند برابر مي كنم و پيروزي از آن، شماست؟

نگاه كن چند نفر جلمبر چگونه با نامش و پيغمبرش ما را كه واقعا لشكر حقيم، از پاي در آورده اند و همه روزه چند نفر از اين لشكر حق زير شكنجه يا جلو چوبه هاي دار، يا رگبار مسلسلهاي " حزب الله " به حق مي پيوندند و او ساكت و خاموش به ما ظلم زده گان، ذل زده و خجالت هم نمي كشد. تو خودت شاهدي هر روز صيح و ظهر و شب به وقت نماز "نسرين" را در بند بالا به خاطر نماز نخواندن، به نام " خدا " بيست ضربه شلاق ميزنند آخر مگر مي شود اين همه را پذيرفت؟ مگر بقيه مي توانند نماز به كمرشان بزنند؟ آخر ظلم هم حدي دارد، من از اين خدا و تمامي فرستادگانش متنفرم و از اين لحظه به بعد مسلمان نيستم.

ديگر فايده يي نداشت به او بگويم همه آن وعده ها دروغ محض است در هيچ كجاي تازينامه سفارش به احترام زن نكرده اند بلكه بر عكس او را نصف مردان به حساب آورده اند و فراموش نموده اند كه اين زنان مادران آن مردان تهي مغز هستند، اين زنان، همسران و مادران فرزندان آنهايند. زيرا پروين خود به اين دروغها دست يافته بود. و فايده يي نداشت بيش از بيش نمك بر زخم دلش بپاشم.

تازينامه کتابي برای عربها  

ساعت هفت بعد از ظهريکی از روزهای گرم و جهنمی تابستان در اوين از دفتر بند مرا برای بازجويي خواستند، با ترس و لرز و در حاليکه از دلشوره به حالت تهوع دچار شده بودم،  مانند هميشه  بچه ها کمکم کردند تا چادر و چشم بندم  را بر دارم و آماده رفتم شوم. نمی دانيد از احظار بی موقعم تاچه اندازه نگران و وحشتزده بودم، فکر می کردم آيا کسی را در آن لحظه زير شکنجه برده اند و او مرا به گونه يي که خود می شناخته افشا، و لو داده است؟ آيا من، بايد برای شناسايي کسی بروم؟

 ايکاش مرگ در اين لحظه به سراغم می آمد و مرا از اينهمه تشويش و نگرانی می رهانيد.

ايکاش خمينی جلاد وطنم را از لوث وجود کثيفش پاک می کرد تا بتوانيم همگی از دست اسلام و حکومت الله بياساييم.

ايکاش مانند بعضی های ديگر از تاريخ وطنم بی اطلاع می ماندم و بر عليه ظلم و ستم بر نمی خواستم تا به چنين سرنوشتی دچار نمی شدم. ايکاش می توانستم در برابر بازجوها و شکنجه گران بی سواد و نادان ساکت بمانم و مزخرفاتشان را مانند خيلی های ديگر تحمل کنم و آنهمه شکنجه را بر خود روا ندارم. ايکاش از سر ناآگاهی و جهالت به دنبال روشنفکرنماهای کشورم راه نيفتاده بودم و به خاطر زندگی بهتر برای ديگران ( زيرا خود زندگی خوبی داشتم ) با شاه به مبارزه  بر نخواسته بودم، تا با کم شدن يک پا، بر جمع ناراضيان، خود و هموطنانم را به اين سرنوشت دچار نکرده بودم ايکاش، ايکاش، ايکاش و صدها ايکاش ديگر را تکرار می کردم که صدای "پدر کچويي"مرا از دنيای ايکاشها بدر آورد. : ?خواهر رسيديم همين جا منتظر بمانيد تا برادران صدايتان کنند.?  و من خسته و ناتوان از فشار بيش از حد روحی پشت در اطاق بازجويي روی زمين پهن شدم و چادر نکبت سياهم را آلوده به خاک کف راهرو کثيف تر از آن يافتم که خشمگين نشوم.

نيم ساعت بعد صدايي کنار گوشم گفت : با من بيا ! بی اراده به دنبالش راه افتادم، وارد اطاق بازجويي شديم، صدايي مرا به داخل خواند، صدای "برادر مرتضی" بود.

آه خدای من، آخرين باری که من با  او باز جويي داشتم را به ياد آوردم و مو بر اندامم راست شد، زيرا  او را به ضد تازينامه بودن متهم کرده بودم. چه خيالی داشت؟ و چگونه می خواست تلافی گستاخي آن روزم  را بدهد؟ آخر آنروز، نمی توانستم در جوابش خاموش بمانم او خيلی از مرحله پرت بود، کمترين آگاهی تازينامهی نداشت و بمن می گفت تو بايد " خمينی" را

بعنوان مرجع بپذيری و هر چه می گويد را بکار ببندی و گرنه تمام فرايض مذهبی تو باطل است. و من به خاطر دست انداختن بيشترش،  می گفتم آقا من گوسفند نيستم تا به چوپان نياز داشته باشم ( و اگر هم گوسفند بودم هرگز گرگ " خمينی" را به رهبری انتخاب نمی کردم زيرا سگ گله را بيشتر دوست دارم و احترام می کنم  که دوست و يار چوپان است، اصلا "خمينی"تنها صفتی  را که ندارد، صفت زيبای چوپانی است.) "تازينامه" را می خوانم و از روی آن عمل می کنم و شما هم خيالتان راحت باشد به جهنم نمی روم.  اما او زير بار نمی رفت و می گفت :

 به اين سادگيهايي هم که شما فکر می کنيد نيست "تازينامه" نياز به تفسير دارد و تنها عالمان دين تازينامه را می فهمند نه شما يا کسان ديگر. و من اصرار داشتم که نخير، اين طور نيست، زيرا در خود تازينامه نوشته ? و ما آنرا  [تازينامه را]  به زبان ساده بيان کرديم تا شما بتوانيد آنرا بکار ببنديد? پس شما عمدی در کارتان هست و بايد با تازينامه ضديت داشته باشيد که گفته صريح تازينامه را قبول نداريد. شما ميخواهيد مرا بيازماييد، يا به اشتباه بيندازيد؟

صدايش به آسمان بلند شد  : که من! من ضد تازينامه هستم ؟ حالا ديگه کار به اونجا کشيده که شما کثافتای ضد اسلام و امام، مارو به ضد تازينامه بودن متهم ميکنين؟ حالا بهت نشون که سربازای امام زمون رو به ضد تازينامه متهم کردن چه پيامدی

داره .نگذاشتم حرفش را تمام کند زيرا می دانستم وقتی عصبانی می شود چه فاجعه يي می آفريند و تصميم داشتم با کوتاه آمدنم بيشتر با او بر سر اسلام نا شناخته اش بحث کنم و اين بيشتر به نفع من و او، بود. گفتم :

 برادر چرا عصبانی می شويد؟ درست است که حرف حق تلخ است، اما مسئله بر سر صحيح و يا غلط بودن گفتار پيامبر و تازينامه است، تازينامهتان را بياوريد تا نشانتان دهم که به وضوح اين آيه را نوشته، از دوحال خارج نيست يا شما درست نمی گوييد يا مترجم تازينامه آنرا غلط نوشته، از اينها گذشته همين عصبانيت شما يک جور بيگانگی با تازينامه و گفته بزرگان است. اجازه نداد حتی کلمه يي بيشتر بگويم و با فرياد از من خواست اطاق را ترک گويم و اگر لحظه يي درنگ کنم با دستهای خودش مرا خفه خواهد کرد و ديه اش را هم با کمال ميل خواهد پرداخت. زيرا کشتن يک مفسد فی العرض از آب خوردن هم ساده تر و بی دردسر تر است.

و بدين گونه مرا با عجله از اطاق بيرون راند و دستور داد پشت در اطاق به انتظار بنشينم تا عصبانيتش فروکش کند و بتواند با آرامش در مورد من و سئوالات اعصاب خرد کنم تصميم بگيرد.

به ناچار در کنج راهرو روی زمين به انتظار نشستم. هميشه همينطور بود هر زمان که از عهده جوابهای منطقی و حساب شده من از روی تازينامه و يا سخنان پيامبر و اعمه عرب بر نمی آمد مرا به بهانه يي به بند می فرستاد و مدتی مرا به حال خود می گذاشت.

اما آنروز بر خلاف دفعات قبل مرا پشت در اطاقش به انتظار نشانيد. انتظار کشنده است، خاصه اگر پشت در اطاقهای بازجويي بگذرد، که بيشتر وقتها با شکنجه و فريادهای گوشخراش آزادی خواهان همراه است که خود شکنجه يي به

مراتب بزرگتر از شکنجه فرد در حال شکنجه می باشد، و اين را تنها کسانی به درستی درک و لمس می کنند که خود شاهد چنين ماجرايي بوده اند.

در تمام مدت انتظار به اين می انديشيدم که اگر چند دقيقه بيشتر به من فرصت داده بود، شايد سرم را به باد داده بودم و او با اين کارش زندگی مرا نجات داد، زيرا در يک لحظه تصميم گرفتم اين نادان را با بعضي از آيه های ديگر تازينامه آشنا کنم

که هم درستی و روشنی تازينامه را بيان می کند و هم به وضوح می گويد اين آيه ها به زبان عربي برای عربها آورده شده، نه برای ايرانيان که در تازينامه از آنها بانام عجم يادمی شود. اما به زحمت توانستم جلو زبانم را بگيرم.

  1مانند آيه هفتم از سوره الشورا  که می گويد ? و نيز اين تازينامه را به زبان عربي بر تو وحی  کرديم تا ام القرا  (يعنی شهرها و مراد مکه است )  و ساکنان اطرافش را بيم دهی همچنين آنان را از روز قيامت که در آن ترديدی نيست بترسانی که گروهی در بهشتند و گروهی در آتش سوزان.?

  2يا درآيه يک و دوی سوره فصلت می نويسد ?کتابی است که از جانب آن بخشاينده مهربان نازل شده است . کتابی است که آيه هايش به وضوح بيان شده، تازينامهی است به زبان عربی، برای دانشمندان مبين ساخته است.?

   3ويا در همين سوره فصلت آيه چهل و سه  می نويسد ? و اگر ما اين تازينامه را به زبان عجم می فرستاديم، کافران می گفتند چرا آيات اين کتاب مفصل و روشن (به زبان عرب) نيامد. ای عجب آيا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل می شود؟ .....

  4   و يا آيه های صدو نود هشت و صدو نود دو از سوره الشعراء که می گويد ? اگر آنرا بر يکی از عجمها نازل کرده بوديم، و آنرا برايشان می خواندند، بدان ايمان نمی آوردند و می گفتند ما آنرا نمی فهميم زيرا به  زبان ما نيست.?              

امروز که اين سطور را به تاريخ می سپارم فکر می کنم چه خوب شد که در آنروزها و بعضی وقتها جلو زبان سر سبز بر باد ده ام را می گرفتم و گرنه امروز زنده نبودم و اين افتخار را نداشتم که با ثبت خاطرات و اعتقاداتم  بتوانم در آينده مورد قضاوت هم وطنان خردمند و ايران دوستم قرار گيرم. 

بهر حال آنروز کذايي تا ساعت هفت بعد ظهر که شام برای زندانيان منتظر در راهرو های بازجويي آوردند، من همچنان منتظر "برادر مرتضی" بودم و برای آرامشش که همانا آرام گذاشتن من بود، دعا می کردم. اما مثل اينکه شنيدن يک گوشه کوچکی از واقعيتها او را آنچنان عصبانی و آشفته کرده بود که تا دو هفته بعد از آن تاريخ از او بی خبر مانده بودم. تمام اين افکار در کمتر از چند ثانيه از مغز خسته و ناتوان من گذشت که صدای "برادر مرتضی" مرا به خود آورد.

: چشم بندتو بزن بالا و به اين مرتيکه الدنگ نيگا کن بيبين ميشناسيش؟ زمانی که چشمم به چهره خونين و التماس آميز"دکتر...." که از پا به سقف آويزان شده بود افتاد، از فرط خشم و عصبانيت به جنون رسيده بودم و با گفتن : برادر شما واقعا از سلاله پيامبر اسلاميد و من به راستي و درستی شما را شناختم،  اما اين کافر جهنمی را نمی شناسم. خود را، و او را، و آن روان شاد پاک نهاد ايران پرست را موقتا رهانيدم.  

                                                                      

بر گرفته، از روی تازينامه سلطانی به خط حسن هريسی و ترجمه " الهی قمشه ای" سازمان انتشارات جاويدان، مؤسس محمد حسن علمی                                                                                              

                                        م فرزانه  27 ژوييه 2000  

حسين بن علی امام سوم شيعيان :
? ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ايرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ايرانی بهتر و بالاتر و هر ايرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ايرانيها را بايد دستگير کرد و به مدينه آورد، زنانشان را بفروش رسانيد و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.?
( سفينه البحار و مدينه الاحکام و الآثار صفحه 164، حاج شيخ عباس قمی)
 

باتشكر از پرشين وبلاگ

يك نظر
......................................
 

توصیه های امام موسی كاظم(ع) در باب جماع
* باكی نيست اگر در حالت جماع جامه از روی زن و مرد دور شود.
* باكی نيست اگر كسی فَرْج زن خود را ببوسد.
* هر كه جماع كند با زن خود در تحت الشعاع، پس منتظر افتادن فرزند از شكم باشد.
* دوست نمی دارم كسی كه در سفر آب نيابد براي غسل كردن، جماع كند، مگر آنكه بر خود خوف ضرری داشته باشد.
* مانعی ندارد و بسيار خوب است تازينامه خواندن و جماع كردن در حمام.
* چيز خوردن شب و گوشت قبره خوردن و خوردن گرز، قوت جماع را زياد می كند.
(حليةالمتقين، علامه مجلسی)
 

توصیه های امام رضا(ع) در باب جماع
* سر شب، چه در تابستان و چه در زمستان با زن خود نزديكی مكن؛ زيرا معده و رگهای بدن پر است و نزديكی كردن در اينحال نيكو نيست، زيرا موجب قولنج و فلج و چكيدن بول و فتق و ضعف بينايی می شود. اين عمل بايد در آخر شب باشد كه برای بدن صالحتر است و مايه اميد بيشتر و ذكاوت عقل بيشتر برای فرزندی كه خدا از آن ميان ايجاد كند می باشد.
* با زن نزديكی مكن، مگر زمانی كه با او بازی كنی و بسيار بازی كنی و پستانش را بفشاری. چون چنين كردی؛ شهوت زن تحريك می شود و آبش جمع می گردد؛ زيرا آب زن از پستانش خارج می شود و شهوت در چهره و چشمان زن هويدا می گردد و او از تو همان می خواهد كه تو از او می خواهی.
* پس از فراغت از جماع، نه ايستاده باش و نه نشسته، بلكه اندكی به پهلوی راست دراز بكش؛ سپس فوراً برای ادرار كردن برو تا تورا از سنگ درون ايمن كند، به اذن خداوند متعال.
* پس از جماع غسل كن و اندكی موم و عسل آب كرده بخور. اين خوراك مقدار آبی را كه از تو خارج شده، بر می گرداند.
(سفينةالبحار، شيخ عباس قمی)

يك نظر
......................................
 

:: Monday, April 29, 2002 ::

توصیه های امام جعفر صادق(ع) در باب جماع ?2?
* جماع كردن با زنان پير بدن را خراب می كند و بسيار باشد كه آدمی را بكشد.
* قاووت خشك پيسی را زايل می گرداند و خوردن آن با زيتون گوشت را می روياند و استخوان را سخت می كند و قوت جماع را زياد می كند.
* بخوريد خربزه را كه قوت جماع را زياد می كند.
* سنت پيغمبران است بسيار داشتن زن و بسيار با ايشان مقاربت كردن.
* مرد و زن در حاليكه خضاب و حنا و غير آن بسته باشند، جماع نكنند.
* از مابين ناف تا زانو تمتع بردن از زنان مكروه است، و بهتر آن است كه اگر با زن خود كه كنيز نباشد جماع كند، منی خود را بيرون فرج نريزد.
* نبايد مرد را دخول كردن به زن خود در موقع تحت الشعاع و در شب چهارشنبه.
* جماع مكن در اول ماه و ميان ماه و آخرماه؛ نمی بيني كسی را كه صرع می گيرد؟ اكثر برای آن است كه جماع پدر و مادرش در اول ماه يا ميان ماه و يا آخر ماه واقع شده است.

نظربدهيد
......................................
 

:: Sunday, April 28, 2002 ::

توصیه های امام علی(ع) در باب جماع
* خوردن انجير قوت مجامعت را می افزايد، و دفع می كند بواسير و نقرس را، و برای بادهای قولنج نافع است.
* بخواه زن گندمگونِ فراخ چشم، سياه چشم، بزرگ سرين (باسن) و ميانه بالا. پس اگر او را نخواستی بيا و مهرش را ازمن بگير.
 

توصیه های امام باقر(ع) در باب جماع
*دوست می دارم پنير را كه در طرف شب نافع است و موجب قوت جماع می شود.
* خوشم نمی آيد كه دنيا و آنچه در آن است داشته باشم، اما يكشب بی زن بخوابم.
* با زن آزاد در برابر زن آزاد ديگر جماع مكن، اما كنيز را در برابر كنيز ديگر جماع كردن باكی نيست.
 

توصیه های امام جعفر صادق(ع) در باب جماع ?1?
* سرمه به چشم بكشيد كه قوت جماع را زياد می كند و دهان را شيرين می كند و كمك می كند بر طول دادن سجود.
* نعلين سياه مپوش كه ذَكَر (آلت تناسلی مرد) را سست می كند و نعلين زرد بپوش كه ذَكَر را سخت می كند و پوشش پيغمبران است.
*پيغمبری از پيغمبران به حقتعالی شكايت نمود از كمی قوت جماع. حقتعالی او را امر فرمود كه هريسه بخورد.
* هركه ترك كند طعام خوردن در شب شنبه و شب يكشنبه از پی هم، قوت جماع از او برطرف گردد و تا چهل روز بر نگردد.
 

(حليةالمتقين، علامه مجلسی)

 

05.jpg

دوباره ميسازمت وطن اگر چه با استخوان خويش

What a job!

I might describe my job in a little more detail here. I'll write about what I do, what I like best about it, and even some of the frustrations. (A job with frustrations? Hard to believe, huh?)

Add your content here

Add your content here